سرگیجه
سرگیجه
داستان

 توی بیداری تصمیم گرفته بود یا توی خواب، یادش نبود. ولی بازم آرواره هاش درد می کرد اونقدر که روی هم فشارشون داده بود . به هر حال تصمیم سختی بود و اون عادت داشت موقع تصمیم گیری های اصلی دندوناش رو روی هم بگذاره و درد توی تمام جانش بپیچه .تجربه نشون داده بود درد بیشتر معناش تصمیم درست تر است. اول با پنجه های قفل شده اش ور رفت تا بازشون کنه-اینم یه عادت بدنش بود- بعد آروم از تخت پایین اومد به عادت دیرسال برس موهاش رو از روی دراور برداشت و موهاش رو مرتب کرد.روژلب صورتی اش رو به لب هاش کشید اما بعد پاکش کرد -قرمز بیشتر بهش می اومد- درست کردن چشم هاش اعتماد به نفسش رو بهش برمی گردوند پس اول خط چشم کشید بعد ریمل زد .لباس خوابشو با بلوز دامن سیاهی که مادر ازسفر مکه براش آورده بود عوض کرد اما بعد تصمیم گرفت شلوار جین سیاهی رو که از مشهد خریده بود بپوشه .دوست داشت یه قهوه بخوره تلخ ِتلخ.بساط قهوه ی ترک رو جور کرد. روبروی تابلویی که فرشید از کودکی او کشیده بود ،نشست باز هم برای روزهای رفته خواست گریه کنه اما،نه، آرایش چشماش خراب می شد.قهوه اش رو خورد اما دیگه فال نگرفت ...گوشی تلفن رو برداشت شماره ی احمد رو گرفت و برای  منشی تلفنی پیام گذاشت ...بعد کیف کوچکش رو برداشت و کلید آپارتمان رو از توی اون بیرون آورد. برای آخرین بار به خونه نگاهی کرد و درو بست. از پله ها به لابی رسید-آسانسور رو دوست نداشت-کلید آپارتمان رو به محبت سرایدار سپردو برای همیشه گم شد...



نظرات شما عزیزان:

امید
ساعت13:21---17 بهمن 1389
سلام دوست گلم

وب باحالی داری انشالا که همیشه همینطوری باشه ینی خوشم اومد وقت کردی به کلبه تنهایی منم بیا







راستی برای تبادل لینکم حاظرم حا خواستتی بلینک بعد بخبر منم لینک کنمت

مراقب خودت باش

بای تا های


یخ فروش زندگی
ساعت12:45---17 بهمن 1389
سلام دوست عزیزم
وبلاگ زیبایی داری
خوشحال میشم افتخار بدین و به وبلاگ منم تشریف بیارین


علیرضا
ساعت12:42---17 بهمن 1389
سلام وبلاگ خوبی دارین . اگه دوست داشتی منو با نام بهترین محصولات لینک کن و در قسمت نظرات خبرم کن تا لینکت کنم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





ارسال در تاريخ یک شنبه 17 بهمن 1389برچسب:, توسط الهام کریمی